دوست جان دچار مشکل شده بود..ازون حاداش! چیزی که خیلی بد بود این بود که آقاهه رفته بود! البته اونم نمیدونست!! و وقتی فهمید ( این یکی دوست جانمون زنگ زد بهش و هر چی از دهنش درمیومد بهش گفت! و من نتونستم یه دختر چشم زاغ...
اون موقه ها اینجوری نبود! وقتی میگفتن یکی باید قلبش عمل شه اولین چیزی که به ذهن میومد این بود که از اتاق عمل میاد بیرون یا نه؟!بابا تا اون روز حالش خوب بود، ظاهرش خوب بوده ینی ... خیلی یهویی با یه درد یه دختر چشم زاغ...
دو سه روز مونده بود تا عید.. نشسته بودم تو اتاقم و فک میکردم! عمیق و جدی! یه تصمیمی گرفتم پیش خودم.. خیلی بهش فک کرده بودم.. چندین سال بود که فک میکردم! ولی گذری... این بار اما گذری نبود! نگذشتم ازش! یه دختر چشم زاغ...